قدیما....
25 دی 1393 توسط بني جمالي
قديما شبا تو بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو مي شمرديم ودلمون به وسعت يه آسمون بود.اين روزا چشم ميندازيم به سقف محقر اطاقمون و گرفتاريامون رو مي شمريم!
قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنياي رنگي، اين روزا تلويزيوناي رنگي و سه بعدي و يه دنياي خاكستري!
قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد راحت مي پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتي از شبانه روز مي زديم و كلي باهاش مي خنديديم و هرچی میخواستیم می گرفتیم!!اين روزا اگه همزمان در واحد اونا باز شه بر ميگردي تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم!
قديما از هر فرصتي استفاده مي كرديم كه با دوستان و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت و چه حضوري.اين روزا کلا با هم ارتباط نداريم!!!
قديما خيلي چيزا كم بود و دلمون گنده بود.اين روزا خيلي چيزا هست ولي از دل…..خبري نيست!!!