السلام علیک یا ابا عبدالله
قيامت بي حسين غوغا ندارد
شفاعت بي حسين معنا ندارد
حسيني باش كه در محشر نگويند
چرا پرونده ات امضاء ندارد
آیت الله مهدوی کنی به ملکوت اعلی پیوست
به گزارش خبرگزاری مهر، ابراهیم انصاریان رئیس دفتر رئیس مجلس خبرگان رهبری گفت: آیتالله محمدرضا مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان رهبری صبح امروز(سهشنبه) به ملکوت اعلی پیوست.
رییس مجلس خبرگان رهبری در روز چهارشنبه 14خرداد 93 و پس از شرکت در مراسم بیست و پنجمین سالگرد ارتحال امام امت دچار حمله قلبی و به بیمارستان بهمن منتقل شد.
وی ساعتی پیش در بیمارستان قلب شهید رجایی در سن 83 سالگی دارفانی را وداع گفت.
این ضایعه را به رهبر معظم انقلاب و ملت شریف ایران تسلیت عرض می نماییم.
غدیر
غدیر
یعنی کسانی که عقب افتاده اید، بشتابید
کسانی که جلو افتاده اید، برگردید
تا با ولایت حرکت کنید
عید غدیر مبارک
علت اهمیت عید غدیر، مسألهى ولایت است. وقتى براى یك ملت، قضیهى ولایت و حكومت حل شود، آن هم به شكلى كه در غدیر خم حل شد، حقیقتاً آن روز براى آن ملت، عید است. چون اگر ما بگوییم كه مهمترین و حساسترین مسألهى هر ملتى، همین مسألهى حكومت و ولایت و مدیریت و حاكمیتِ والاى بر آن جامعه است، این تعیینكننده ترین مسئله براى آن ملت است. ملتها هركدام به نحوى، این قضیه را حل كردهاند؛ ولى غالباً نارسا و ناتمام و حتّى زیان بخش.
پس، اگر ملتى توانسته باشد این مسألهى اساسى را به نحوى حل كند كه در آن، همه چیز آن ملت كرامت او، معنویت او، توجه او به خدا، حفظ سعادت دنیایى او و بقیهى چیزهایى كه براى یك ملت مهم است رعایت شده باشد، واقعاً آن روز و آن لحظه، براى آن ملت عید است.
در اسلام، این قضیه اتفاق افتاد. روز عید غدیر، ولایت اسلامى یعنى رشحه و پرتوى از ولایت خدا در میان مردم تجسم پیدا كرد و اینچنین بود كه دین كامل شد. بدون تعیین و تبیین این مسئله، دین واقعاً ناقص مىماند و به همین خاطر بود كه نعمت اسلام بر مردم تمام شد.
اگر اسلام كه دین خداست و مىخواهد زندگى مردم را بر اساس ارزشهاى الهى اداره بكند در امر حكومت، دچار یك وضعیت دنیایى شد؛ دچار همان چیزى شد كه جوامع دیگر به آن مبتلا هستند، مصالحِ مترتب بر نظام اسلامى، بكلى از آن سلب خواهد شد. در دستگاه ادارهكننده و مدیریت و حاكمیت، باید یك نظام معنوى و الهى باشد
ولایت، یعنى حاكمیت و سرپرستى در جامعهى اسلامى، طبیعتاً چیزى جدا از ولایت و سرپرستى و حكومت در جوامع دیگر است. در اسلام، سرپرستى جامعه، متعلق به خداى متعال است. هیچ انسانى این حق را ندارد كه ادارهى امور انسانهاى دیگر را بهعهده بگیرد. این حق، مخصوص خداى متعال است كه خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالك امور انسانها، بلكه مالك امور همهى ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعهى اسلامى، چیز كم نظیرى است. هیچ قدرتى، هیچ شمشیر بُرایى، هیچ ثروتى، حتّى هیچ قدرت علم و تدبیرى، به كسى این حق را نمىدهد كه مالك و تصمیمگیرنده در بارهى سرنوشت انسانهاى دیگر باشد. اینها ارزش هستند. حق تولیت امور و زمامدارى مردم را به كسى اعطا نمىكند. این حق، متعلق به خداست.
خداى متعال، این ولایت و حاكمیت را از مجارى خاصى اعمال مىكند. یعنى آن وقتى هم كه حاكم اسلامى و ولىّ امور مسلمین، چه بر اساس تعیین شخص آنچنانكه طبق عقیدهى ما، در مورد امیر المۆمنین و ائمه (علیهمالسّلام) تحقق پیدا كرد و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتى این اختیار به او داده مىشود كه امور مردم را اداره بكند، باز این ولایت، ولایت خداست؛ این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهى است كه بر مردم اعمال مىشود. آن انسان هركه و هرچه باشد منهاى ولایت الهى و قدرت پروردگار، هیچگونه حقى نسبت به انسانها و مردمِ دیگر ندارد. خود این، یك نكتهى بسیار مهم و تعیینكننده در سرنوشت جامعهى اسلامى است.
اهمیتى كه به این روز دادهاند، چه خود نبیّ اكرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) كه بنا به وحى الهى، یك موقعیت استثنایى و روز گرم و جایگاه سختى را انتخاب كرد، تا اهمیت قضیه را نشان بدهد، و چه روایات ما و ائمهى اطهار (علیهمالسّلام) كه به این روز، اینقدر اهمیت دادند، به خاطر این است كه مسألهى ولایت و حكومت در اسلام، مسألهى اساسى و مهم است.
اگر اسلام كه دین خداست و مىخواهد زندگى مردم را بر اساس ارزشهاى الهى اداره بكند در امر حكومت، دچار یك وضعیت دنیایى شد؛ دچار همان چیزى شد كه جوامع دیگر به آن مبتلا هستند، مصالحِ مترتب بر نظام اسلامى، بكلى از آن سلب خواهد شد. در دستگاه ادارهكننده و مدیریت و حاكمیت، باید یك نظام معنوى و الهى باشد.
روز عید غدیر، ولایت اسلامى یعنى رشحه و پرتوى از ولایت خدا در میان مردم تجسم پیدا كرد و اینچنین بود كه دین كامل شد. بدون تعیین و تبیین این مسئله، دین واقعاً ناقص مىماند و به همین خاطر بود كه نعمت اسلام بر مردم تمام شد
برگرفته از سایت تبیان
ذی الحجه مبارک
این روزها چه روزهای باعظمتی است:
فاطمه (سلام الله علیه) به خانه علی می رود
موسی (علیه السلام) به طور می رود
ابراهیم (علیه السلام) با اسماعیل(علیه السلام) به قربانگاه
محمد (صلوات الله علیه) با علی (علیه السلام) به غدیر
حسین (علیه السلام) با تمام هستیش به کربلا
بخوان دعای فرج را
به امید اینکه در همین روزها انتظارمان پایان پذیرد …….
عید قربان مبارک
عيد قربان كه پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهي و شعور) و منا (سرزمين آرزوها، رسيدن به عشق) فرا مى رسد، عيد رهايى از تعلقات است. رهايى از هر آنچه غيرخدايى است. در اين روز حج گزار، اسماعيل وجودش را، يعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنيوى پيدا كرده قربانى مى كند تا سبكبال شود.
صداي پاي عيد مي آيد. عيد قربان عيد پاك ترين عيدها است عيد سر سپردگي و بندگي است. عيد بر آمدن انساني نو از خاكسترهاي خويشتن خويش است. عيد قربان عيد نزديك شدن دل هايي است كه به قرب الهي رسيده اند. عيد قربان عيد برآمدن روزي نو و انساني نو است.
… و اكنون در منايي، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده اي. اسماعيل تو كيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟ موقعيتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاكت؟ … ؟
اين را تو خود مي داني، تو خود آن را، او را - هر چه هست و هر كه هست - بايد به منا آوري و براي قرباني، انتخاب كني، من فقط مي توانم ” نشاني ها “يش را به تو بدهم:
آنچه تو را، در راه ايمان ضعيف مي كند، آنچه تو را در “رفتن"، به “ماندن” مي خواند، آنچه تو را، در راه “مسئوليت” به ترديد مي افكند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگي اش نمي گذارد تا “پيام” را بشنوي، تا حقيقت را اعتراف كني، آنچه ترا به “فرار” مي خواند، آنچه ترا به توجيه و تاويل هاي مصلحت جويانه مي كشاند، و عشق به او، كور و كرت مي كند، ابراهيمي و “ضعف اسماعيلي” ات، ترا بازيچه ابليس مي سازد.
… و اكنون در منايي، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده اي. اسماعيل تو كيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟ موقعيتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاكت؟ … ؟
در قله بلند شرفي و سراپا فخر و فضيلت، در زندگي ات تنها يك چيز هست كه براي به دست آوردنش، از بلندي فرود مي آيي، براي از دست ندادنش، همه دستاوردهاي ابراهيم وارت را از دست مي دهي، او اسماعيل توست، اسماعيل تو ممكن است يك شخص باشد، يا يك شيء، يا يك حالت، يك وضع، و حتي، يك ” نقطه ضعف"!
اما اسماعيل ابراهيم، پسرش بود!
سالخورده مردي در پايان عمر، پس از يك قرن زندگي پر كشاكش و پر از حركت، همه آوارگي و جنگ و جهاد و تلاش و درگيري با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متوليان بت پرستي و خرافه هاي ستاره پرستي و شكنجه زندگي. جواني آزاده و روشن و عصياني در خانه پدري متعصب و بت پرست و بت تراش! و در خانه اش زني نازا، متعصب، اشرافي: سارا.
و اكنون، در زير بار سنگين رسالت توحيد، در نظام جور و جهل شرك، و تحمل يك قرن شكنجه “مسئوليت روشنگري و آزادي"، در “عصر ظلمت و با قوم خو كرده با ظلم"، پير شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز يك “بشر” مانده است و در پايان رسالت عظيم خدايي اش، يك “بنده خدا” ، دوست دارد پسري داشته باشد، اما زنش نازا است و خودش، پيري از صد گذشته، آرزومندي كه ديگر اميدوار نيست، حسرت و يأس جانش را مي خورد.
خدا، بر پيري و نااميدي و تنهايي و رنج اين رسول امين و بنده وفادارش - كه عمر را همه در كار او به پايان آورده است، رحمت مي آورد و از كنيز سارا - زني سياه پوست - به او يك فرزند مي بخشد، آن هم يك پسر! اسماعيل، اسماعيل، براي ابراهيم، تنها يك پسر، براي پدر، نبود، پايان يك عمر انتظار بود، پاداش يك قرن رنج، ثمره يك زندگي پرماجرا، تنها پسر جوان يك پدر پير، و نويدي عزيز، پس از نوميدي تلخ.
و اكنون، در برابر چشمان پدر - چشماني كه در زير ابروان سپيدي كه بر آن افتاده، از شادي، برق مي زند - مي رود و در زير باران نوازش و آفتاب عشق پدري كه جانش به تن او بسته است، مي بالد و پدر، چون باغباني كه در كوير پهناور و سوخته ي حياتش، چشم به تنها نو نهال خرّم و جوانش دوخته است، گويي روئيدن او را، مي بيند و نوازش عشق را و گرماي اميد را در عمق جانش حس مي كند.
در قله بلند شرفي و سراپا فخر و فضيلت، در زندگي ات تنها يك چيز هست كه براي به دست آوردنش، از بلندي فرود مي آيي، براي از دست ندادنش، همه دستاوردهاي ابراهيم وارت را از دست مي دهي، او اسماعيل توست، اسماعيل تو ممكن است يك شخص باشد، يا يك شيء، يا يك حالت، يك وضع، و حتي، يك ” نقطه ضعف"!
در عمر دراز ابراهيم، كه همه در سختي و خطر گذشته، اين روزها، روزهاي پايان زندگي با لذت “داشتن اسماعيل” مي گذرد، پسري كه پدر، آمدنش را صد سال انتظار كشيده است، و هنگامي آمده است كه پدر، انتظارش نداشته است!
اسماعيل، اكنون نهالي برومند شده است، جواني جان ابراهيم، تنها ثمر زندگي ابراهيم، تمامي عشق و اميد و لذت پيوند ابراهيم!
در اين ايام، ناگهان صدايي مي شنود:
“ابراهيم! به دو دست خويش، كارد بر حلقوم اسماعيل بنه و بكُش"!
مگر مي توان با كلمات، وحشت اين پدر را در ضربه آن پيام وصف كرد؟
ابراهيم، بنده خاضع خدا، براي نخستين بار در عمر طولاني اش، از وحشت مي لرزد، قهرمان پولادين رسالت ذوب مي شود، و بت شكن عظيم تاريخ، درهم مي شكند، از تصور پيام، وحشت مي كند اما، فرمان فرمان خداوند است. جنگ! بزرگترين جنگ، جنگِ در خويش، جهاد اكبر! فاتح عظيم ترين نبرد تاريخ، اكنون آشفته و بيچاره! جنگ، جنگ ميان خدا و اسماعيل، در ابراهيم.
كرپن ها، همان روحانيان دين “مهر” بوده اند و به دليل قرباني كردن “گاو” از سوي ايشان، واژهي “قرباني” نيز از همينان برگرفته شده است.
عيد قربان ريشه در دوران ماقبل تاريخ بشر دارد. انسان اوليه كه از فهم طبيعت عاجز است، براي به دست آوردن ترحم خدايان دست به قرباني كردن حيوانات و انسان ها مي زند. اين رسم نزد همه ملل و اديان به اسامي مختلف موجود بوده است. اين سنت طولاني بشري در اسلام نيز پذيرفته شده است.
در روايات مختلف ديني آمده است كه ابراهيم در سن بالا داراي فرزندي شد كه او را اسماعيل نام نهاد و برايش بسيار عزيز و گرامي بود. اما مدتها بعد، هنگامي كه اسماعيل به سنين نوجواني رسيده بود، فرمان الهي چندين بار در خواب به ابراهيم نازل شد و بدون ذكر هيچ دليلي به او دستور داده شد تا اسماعيل را قرباني كند.
او پس از كشمكشهاي فراوان دروني، در نهايت با موافقت خالصانه فرزندش، به محل مورد نظر مي روند و ابراهيم آماده سر بريدن فرزند محبوب خود مي شود. اما به هنگام انجام قرباني اسماعيل خداوند كه او را سربلند در امتحان مي يابد، گوسفندي را براي انجام ذبح به نزد ابراهيم مي فرستد.
اين ايثار و عشق پيامبر به انجام فرمان خدا، فريضه اي براي حجاج مي گردد تا در اين روز قرباني كنند و از اين طريق براي يتيمان و تهيدستان خوراكي فراهم سازند. در اين روز همچنين مستحب است كه نماز عيد قربان برپا گردد. نماز عيد قربان بايد در فاصله زماني طلوع آفتاب روز عيد تا ظهر خوانده شود و شامل دو ركعت است.
اولين معنايي كه از عيد به ذهن مي رسد، تغييراتي است كه انسان از ظاهر خود و يا در طبيعت مي بيند . اين آرايش ظاهري همچون پوشيدن لباس نو و آمدن بهار طبيعت به يك معنا عيد ناميده شده است .
عيد قربان ريشه در دوران ماقبل تاريخ بشر دارد. انسان اوليه كه از فهم طبيعت عاجز است، براي به دست آوردن ترحم خدايان دست به قرباني كردن حيوانات و انسان ها مي زند. اين رسم نزد همه ملل و اديان به اسامي مختلف موجود بوده است. اين سنت طولاني بشري در اسلام نيز پذيرفته شده است.
در روايتي از امير المومنين علي عليه السلام آمده است كه : هر روزي كه انسان در آن به زشتي آلوده نگردد آن روز عيد است چرا كه زشتي مهمترين بستر ظهور نزاع ميان آدميان است و باعث بر هم خوردن آرامش دروني و بيروني انسان ها مي گردد و اين همان چيزي است كه با عيد يعني آرامش و شادماني منافات دارد .
از سوي ديگر حركت انسان ها به سوي علم و معرفت همواره با شادماني و نشاط توأم است خاصه آن كه وقتي انسان معناي جديدي كشف ميكند ، ابتهاج زائد الوصفي تمام وجود آدمي را در بر ميگيرد ، آن لحظه تازه عيد ناميده ميشود .
معناي ديگري كه از عيد عارفان به ما آموخته اند، جان باختن و قرباني كردن جان خويش در پاي معشوق است. و نماد ظاهري آن ايام حج و عيد قربان است كه حيواني را انسان به عنوان تحفه و هديه به طرف جايگاه معيني مي برد تا براي كامل شدن عبادت قرباني كند. مولوي در اين معنا گفته است:
خويش فربه مي نماييم از پي قربان عيد كان قصاب عاشقان بس خوب و زيبا مي كشد
كشته شدن در پاي محبوب و قرباني كردن خود مهمترين تعريفي است كه مولوي از عيد به ما مي دهد.
در تمامي اين تعريف ها عيد براي انسان مطرح شده است، يعني ما در شرايط ويژه اي احساس مباركي و نو شوندگي داريم . اما به نظر مي رسد اين تازگي قبل از آن كه در رابطه با ما معني شود در باره توليد كننده اين شرايط يعني خداوند بايد معنا شود. چون خداوند “بديع السموات و الارض است ” و خود را با عنوان “فتبارك الله احسن الخالقين” به ما معرفي نموده است . و از سوي ديگر اين مباركي در تمامي ملك و ملكوت عالم جاري است، لذا از اين خداي بزرگ و مبارك ميتوان هر لحظه طعم مباركي را چشيد به همين دليل اگر عيدي است اولاً از آن خداست نه از آن آدميان، و اين معنا با ساير تعاريف آمده در باب عيد يك فرق گوهري دارد كه آن محوريت خداست .
قرباني رمز فداكاري و از خودگذشتگي و دادن جان در راه محبوب و حد نهايي تسليم در برابر معبود است يعني همچنان كه خون اين قرباني را در راه تو اي خالق يكتا بي دريغ مي ريزم حاضرم بدون هرگونه تعقل در راه دفاع از حريم دين و اجراي فرامين آسماني تو از جان خود نيز بگذرم و خون خود را تقديم پيشگاه اقدست نمايم.
زماني كه حيواني در روز عيد قربان در وادي منا به دست حجاج مسلمان ذبح مي شود و نغمه روحاني “بسم الله وجهت وجهي للذي فطر السموات والارض” طنين در فضاي قربانگاه مي افكند خاطره اعجاب انگيز و الهام بخش دو عبد موحد و دو بنده با اخلاص خدا ابراهيم و اسماعيل را در دل ها زنده مي سازد.
پدري پير و كهنسال با چهره اي نوراني و ملكوتي كه آثار عظمت و جلالت روحي از سيماي متين و آرام او نمايان است بر بالين فرزند جوان و خوش سيماي خود ايستاده آستين بالا مي زند و تيغ برنده اي را در پي حكم غيبي الهي بر گلوي فرزند مي نهد.
قرباني رمز فداكاري و از خودگذشتگي و دادن جان در راه محبوب و حد نهايي تسليم در برابر معبود است يعني همچنان كه خون اين قرباني را در راه تو اي خالق يكتا بي دريغ مي ريزم حاضرم بدون هرگونه تعقل در راه دفاع از حريم دين و اجراي فرامين آسماني تو از جان خود نيز بگذرم و خون خود را تقديم پيشگاه اقدست نمايم.
فرزند نيز بدون ترس و وحشت و با حالت تسليم مي گويد پدر به آنچه مامور گشته اي عمل كن كه من هم به خواست خدا از صبركنندگان خواهم بود و سرانجام ابراهيم با موفقيت كامل از اين امتحان بزرگ الهي سربلند بيرون آمده و به درجه اي از اخلاص و فداكاري در راه خدا مي رسد كه خداوند مي فرمايد: ذبح عظيمي فدايش كرديم.
لذا خداوند براي بزرگداشت اين خاطره توحيدي و اخلاص الهي مقرر فرموده هر سال در موسم حج در وادي مني توسط زوار بيت الله الحرام گوسفند، گاو و يا شتري ذبح گردد تا آن صحنه فوق العاده درخشان چون نوري براي هميشه در تاريخ انسانيت بدرخشد و خاطره ازخودگذشتگي آن دو بنده مخلص (ابراهيم و اسماعيل) سندي براي نمايش شرف و فضيلت آدميت باشد.
لذا مسلمين در روز عيد قربان موظفند با تشكيل مجامع عمومي و برگزاري نماز عيد و انشاي خطبه شركت عظيم و آسماني خود را در اين عيد مبارك به گوش جهانيان برسانند و رعب و ترس از اتحاد و همبستگي خود را در قلب دنياي استكبار و كفر و نفاق بيفكنند.
در روايت هاى مكررى نقل شده كه در روز عيد اضحى قربانى كنيد تا گرسنگان وبيچارگان از خوردن گوشت سير شوند؛ آنان كه روزها بلكه ماه ها توان تهيه گوشت براى خانواده خويش را ندارند، در اين روز فرخنده كه براى همگان عيد است و بسيار خجسته و مبارك است، خوشحال گردند و از خوردن گوشت حلال، بى منت، سير شوند.
و امروز روز “تكبير” است؛ تكبيرى گويا، كوبنده، محكم و بامحتوا، تكبيرى كه بازتابش كاخ ستمگران را به لرزه درآورد و قلب ستم ديدگان را شاد سازد؛ تكبيرى كه دشمنان را براى هميشه از ضربه زدن به اسلام، نوميد گردان.
برگرفته از سایت تبیان
دقت کنیم.....
یه روز یه ترک، یه اصفهانی، یه قزوینی، یه لره، یه مشهدی، یه شمالی، یه جنوبی و چندتا از بچه های این آب و خاک . . .
.
.
.
.
.
.
.
همشون ایستادن تا دشمن به دین و ناموس و خاکمون چپ نگاه نکنه
ترکه باکری بود
اصفهانیه همت بود
قزوینیه بابایی بود
لره بروجردی بود
مشهدیه برونسی بود
شمالیه علمدار بود
جنوبیه علم الهدی بود
حداقل کار امروزمون اینه که به خاطر یه لبخند کوچیک قوم شریفی رو مسخره نکنیم
الهی...در مسیر بمانیم
جبهه بوی ایمان میداد اما امروز ایمانمان بو میدهد
الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم
بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم
بیا بیا گل نرگس.......
بیا بیا گل نرگس جهان برای شماست
جهان به یمن وجودت به افتخار شماست
بیا بیا گل نرگس اگر چه بد کردیم
ولی تمام نظرها به لطف وجود شماست
بیا بیا گل نرگس که ندبه میخوانیم
اگرچه بر دلمان نیست ولی برای شماست
بیا بیا گل نرگس به آسمان سوگند
قسم به نام و نهادت علی به یاد شماست
بیا بیا گل نرگس زرنجمان تو بکاه
هزار همت و کاوه فدای راه شماست
بیا بیا گل نرگس به جان تشنه عشق
دعا دعای ظهور است که با نگاه شماست
بیا بیا گل نرگس که عهدها خواندیم
اگرچه هیچ نماندیم ولی به لطف شماست
بیا بیا گل نرگس و دستمان تو بگیر
که با ظهور وجودت جهان فدای شماست
بیا بیا گل نرگس که در زلال دلی
و بین این همه دلها دلی برای شماست
بیا بیا گل نرگس که کوفیان رفتند
هزار نامه مصری که جان فدای شماست
بیا بیا گل نرگس تو را به خاک بقیع
که قلب و روح جهانی به جستجوی شماست
بیا بیا گل نرگس بیا به دعوت یاس
که دست به پهلو نشسته به انتظار شماست
بیا بیا گل نرگس به مادرت زهرا
که جان برای شهادت به کربلای شماست
بیا بیا گل نرگس و العجل مولا
که این نوای هدایت و با نگاه شماست
شاعر: فخرالسادات تقی زاده
حفره های خالی
عاقبت پر میشود این حفره ها…
ازمن وتو، از من وما، از شما…
یک نه، ده نه، صد دهان دارد زمین…
عشق خوردن عشق بلعیدن دارد زمین…