تقدیم به هیبت علویِ رهبرم......
چه زیبا می شوی وقتی چو زینب خطبه میخوانی
نمایان می شود کرببلا وقتی رجزخوانی
مسلمانان تماماً از تو خط و مَشیْ می گیرند
که تنها تو به جا آوردی ارکان مسلمانی
چه زیبا می شوی وقتی چو زینب خطبه میخوانی
نمایان می شود کرببلا وقتی رجزخوانی
مسلمانان تماماً از تو خط و مَشیْ می گیرند
که تنها تو به جا آوردی ارکان مسلمانی
شهرزاد همتی روزنامه نگار: دوستان آریایی!
مردم علایق متفاوتی دارند. کسی دلش می خواهد بخشی از درآمدش را برای سفرهای خارجی بگذارد. عده ای دلشان می خواهد هرچه دارند را در دوبی و مالزی و پاتایا و آنتالیا خرج کنند. هیچ کس هم از ما آریایی های اصیل یه آن ها نمی گوید این دبی که همه اش ماکت است و مصنوعی، اتفاقا متعلق به اعراب است و نروید و پولتان را در جیب عرب ها نریزید. هیچ کس نمی گوید شما که تمام سوراخ سمبه های ترکیه را بلدی، آیا ایران را به خوبی گشته ای؟ هیچ کس از آن ها نمی پرسد که چرا به جای اینکه 5 میلیون تومان برای 3 روز بدهی و آنتالیا بروی و بپری توی استخر، چرا کمک به یک جوان بیکار نمی کنی؟ اما وای به حال آدمی که سال ها در انتظار بوده تا به حج برود… وقتی فاجعه ای اتفاق می افتد همه می شوند مدعی العموم. همه می گویند حقش بود، می خواست نرود. همه می گویند به جای پول دادن به عرب ها یک مدرسه بسازد… هیچ کس فکر نمی کند هر آدمی حق دارد بخشی یا همه پولش را هر طور که دوست دارد خرج کند، هیچ کس فکر نمی کند شاید آن حاجی بیچاره اتفاقا آدم خیری هم بوده و حالا به آرزوی دیرینه اش که سفر حج واجب هم بوده جامه عمل پوشانده… اگر هواپیمای دوستان در راه تایلند هم سقوط می کرد، آیا شمایی که خون آریایی داری می گفتی حقش بود؟ اگر هواپیما در راه دبی منفجر می شد، شما می گفتی وقتی به هواپیماها اعتباری نیست، می خواست نرود تا پولش را تقدیم به این اعراب سوسمار خور بکند؟ کمی منصف باشید. به آرزوی پیرمردی فکر کنید که تمام این سال ها که در نوبت حج بوده، چقدر دلش خوش بوده، چقدر دوست داشته که با لباس احرام دور خانه خدا بگردد.
پ.ن: انصاف را بین همه آدم ها رعایت کنیم.
قدیما رسم بود اگر کسی عزادار می شد نمک به زخمش نمی ریختند ولی گویا بعضیا آن قدر از این حادثه ذوق زده شدند تا دق دلشان را سر دین و دین باوری و شعائر دینی خالی کنند که یادشان رفته گروهی از هموطنانمان ناباورانه کشته شده اند و باید خوشحالی شان را چند مدتی در دلشان پنهان کنند و خود را به سرعت لو ندهند!!!
ای کاش کمی مطالعه می کردند تا بدانند کسی در عربستان دنبال خدا نیست. خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است و در عربستان گم نشده که حاجی پیدایش کند.
حاجی وقتی حاجی می شود که مستطیع شده باشد و وقتی مستطیع شدباید خمس پولش را داده باشد . پس حاجی با پرداخت خمسش قلب کودک سرطانی را شاد کرده و با پول خمس و زکاتش اشک شوق بر چشمان عاشق آن مادر فقیر جاری کرد و. …
آری ؛ اگر همه آن 17 میلیون ایرانی که برای دیدن کنسرت ابی در دوبی و گردش در سواحل آنتالیا و پاتایا و… میلیاردها تومان خرج کردند هم مثل حاجی ها مجبور بودند پولی برای کمک به مستمندان خرج کنند دیگر انتظار وصال دوجوان سال ها به طول نمی کشید.
اگر علاوه بر این همه صدقات و انفاق ها و اطعام هایی که مذهبی ها می کنند ، غیر مذهبی ها هم چنین سخاوتمندانه عمل می کردند مشکلات جامعه زودتر حل می شد.
آری ای حاجیانی که در مسیر انجام دستورات الهی هم بذل مال کردید وهم با توطئه و حماقت آل سعود که بازماندگان آل سفیانند جانتان را گذاشتید حجتان مقبول و سعیتان مشکور.
انا لله وانا الیه راجعون
اکنون که مشیت الهی آن طور رقم خورد که پدرم را از زیارت خود به میثاق خود ببرد چاره ای جز صبر و آرزوی آمرزش برای پدرمان و سایر از دست رفته ها نداریم. در سنت ما آنکس را که مصیبتی فرو می آید تسلی میدهند و با او هم دردی میکنند. هرچند تسلی ما زخم و زبان شد و توهین و افترا. گله ای نیست از آنکس که پدرم را نشناخت و او را به جهالت متهم کرد.
گله ای نیست از آنکه پدرم را به بی توجهی به فقیران متهم کرد. حتما آن شخص نمیدانسته که پدرم هرسال یک پنجم مالش را خمس و یک دهم کشتش را زکات می داده است و هر روزه ای از او که قضا شد گرسنه ای را سیر کرد.
گله ای نیست از آنکس که صدقه های روزانه پدرم را ندید. گله نیست از بی انصافانی که نمیدانستند پدرم قربانی هر ساله عید قربان را به کودکان یتیم میدهد. همان بی انصافانی که هر سال به طعنه میگفتند بجای کشتن درخت بکار. گله ای نیست چون که بسیاری از یتیمان و فقیران کوفی که علی را به بی توجهی متهم می کردند تنها بعد از مرگ او فهمیدند که آن ناشناسی که شبها برای آنها طعام می آورد کیست. گله ای نیست از آنها که خرج کردن برای یک بار رفتن به مکه در تمام عمر را جهل می شناسند ولی خرج ده سفر حج را در یک شب خرج عیش و نوش می کنند، همان مجالسی که فقرا را به آنها راه نمی دهند.
گله ای نیست، گله ای نیست، گله ای نیست چون خدایی هست.
اما گله ای دارم به آنکس که میگوید «خدارا در اشک کودک یتیمی جستجو کن» و اکنون که کودکی یتیم شده است مرگ پدرش را مایه خنده خود کرده است. از شما میپرسم با کدام دین و آیین یتیم شدن کودکی، مرگ فرزندی و یا همسری را مایه خنده میدانید؟
اگر خدا را در اشک یتیمی میبینید از شما همدردی نمیخواهیم لطفا نمک به زخممان نپاشید که مولایمان حسین گفته است: اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.
فرزندی یتیم
نفیسه سادات موسوی شعری را برای زائرانی سروده که در حادثهی منا جان خود را از دست دادهاند.این شعر وصف حال زنانی است که همسرانشان در این حادثه جان به جان آفرین تسلیم کردهاند.او این شعر را به «همسران جاماندهی حاجیهای شهید» تقدیم کرده است:
چمدان را که جمع میکردیم،
هرکسی یک نفس دعا میخواست
پسرت عاقبت به خیر شدن
دخترت اذن کربلا میخواست…
اسمها را نوشته بودی تا،
هییچ قولی ز خاطرت نرود
مرد همسایه شیمیایی بود،
همسرش وعدهی شفا میخواست!
من که این سالها قدم به قدم،
پا به پای تو زندگی کردم
در خیالم دمی نمیگنجید،
دل بی طاقتت چهها میخواست…
تو شهادت مقدرت بوده،
گرچه از جنگ زنده برگشتی
ملک الموت از همان اول،
قبض روح تو را مِنا میخواست!
عصر روز گذشته در عرفات،
در مناجات عاشقانهی خود
تو چه گفتی که من عقب ماندم؟؟
که خدا هم فقط تو را میخواست؟!!!
ما دوتن هر دو همقدم بودیم،
لحظه لحظه کنار هم بودیم
کاش با هم عروج میکردیم،
کاش میشد…اگر خدا میخواست…
جان خود در ره “اولاد علی” می بازیم
همچو “مالک” به “عدوان علی” می تازیم
ای که گویی که خلایق ز “ولی” خسته شدند
کوری چشم تو بر “سید علی” می نازیم
کسی قدم به حرم بی مدد نخواهد زد
بدون واسطه دم از خدا نخواهد زد
گدای کوی رضا شو که آن امام رئوف
به سینه احدی دست رد نخواهد زد
این تصاویر مربوط به سالهای گذشته است و در آستانه ولادت حضرت امام رضا علیهالسلام برای اولینبار منتشر میشود
ای سید ِ خراسانی … چه نجوای غریبی داری با امام رئوف ؟ که اینگونه دخیل بسته ای ؟ چقدر این روزها نگرانی و راه را نشانمان میدهی … کاش که قدر تو را بیشتر میدانستیم … کاش همچو عمار بودیم … نه به حرف ، بلکه به عمل … که اینگونه غریب و تنها ، سر بر آستان خورشید نمی نهادی …. تا غم پنهانی خویش را التیام بخشی … اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای