هرگز نگــذار افکار بد به ذهنت راه یابد!
اگر قرار باشد جملهای را انتخاب کنم تا با آن تمامی پند و اندرزم را بیان کرده باشم،
فقط خواهم گفت:
هرگز نگــذار افکار بد به ذهنت راه یابد!
اگر قرار باشد جملهای را انتخاب کنم تا با آن تمامی پند و اندرزم را بیان کرده باشم،
فقط خواهم گفت:
هرگز نگــذار افکار بد به ذهنت راه یابد!
دیدن مانند غذا خوردن است، هر چیزی را ببینی گویی آن را میل میکنی. خدا فرموده است انسان باید به طعام خود نگاه کند. یعنی ببیند چه چیزی وارد روحش میشود. دیدن، عبور صحنهها از مقابل چشم ما نیست. هر چیزی را میبینیم با همۀ آلودگیها و پاکیها وارد روح ما میشود و به سادگی بیرون نمیرود.
استاد پناهیان
پر انرژى باش تا تغییر برخورد اطرافیانت را ببینی،
پر انرژى باش تا تغییر برخورد طبیعت و دنیا را با خودت ببینی.
پر انرژى باش تا تغییر برخورد خودت با خودت را ببینی،
كسى که انرژی بدهد از عالم و آدم انرژی میگیرد
همه میگویند:
روز خوبی داشته باشید،
اما من میگویم:
روز خوبی را برای خودت خلق کن!
به فکر آمدن
روزهای خوب نباش؛
آنها نخواهند آمد.
به فکر ساختن باش؛
روزهای خوب را باید ساخت
زندگی را زیباتر کنیم
گاهی با ندیدن، نشنیدن و نگفتن..
زندگی زیباتر میشود
با یک گذشت کوچک
به همین سادگی…
در مدرسه از من پرسیدند
وقتی بزرگ شدی می خواهی چه کاره شوی؟
پاسخ دادم: خوشحال!
گفتند: سوال را درست متوجه نشدی
گفتم: شما زندگی را درست متوجه نشده اید!!!
“سنگریزه”
ریز است و ناچیز
اما اگر در جوراب یا کفش باشد ،
ما را از راه رفتن باز میدارد!!!
در زندگی هم ؛
بعضی مسائل ریزاند و ناچیز
اما مانع حرکت به سمت
خوبی ها و آرامش ما میشوند!!!
کم احترامی یا نامهربانی به والدین ؛
نگاه تحقیرآمیز به فقرا ؛
تکبر و فخرفروشی به مردم ؛
منت گذاشتن هنگام کمک کردن ؛
نپذیرفتن عذر خطای دوستان ؛
بخشی از سنگریزه های مسیر تکامل ما هستند !!!
آنها را بموقع کنار بگذاریم
تا از زندگی لذت ببریم.
اگر می خواهی یار باشی و صبور، برای صبور شدن نیاز به تمرین و زمان داری
1-علت بی صبری ،جهل است
دنیا همواره با مشکلات عجین شده است یکی از سنتهای الهی این است که انسان در سختیها تربیت میشود ولی ما چون علت این مشکلات و مسائل را نمیدانیم سریعاً شکوه و ناله سر میدهیم.اگر دنيا را محلي براي رسيدن به خواسته هايمان بپنداريم، در صورت نرسيدن به آن کنترل خود را از دست مي دهيم و به عصبانيت و خشم خود را پيوند مي زنيم. بنابراين در ابتدا لازم است که شکل واقعي دنيا را بپذيريم.
بچه ای که وارد مدرسه میشود باید نظم و قانون مدرسه را رعایت کند دیگر نمیتواند مثل قبل تا هر ساعتی که خواست بخوابد هر چه خواست بخورد و یا هر گونه که خواست رفتار کند این خویشتن داری از هر گونه عمل او را به تدریج تربیت میکند .
طلا برای خالص شدن باید در درجه بالا حرارت ببیند تا ناخالصیها از او گرفته شود.هر چقدر خالصتر با ارزشتر.
2- توجه به پايان پذيري و محدود بودن دنيا توان انسان را در مشکلات افزايش مي دهد.سختي هاي دنيا اگر چه زیاد هستند، اما هميشگي نيستند.
3-ساختن برای ماندن: صبر به معنای تحمل و سوختن نیست بلکه به معنای سازندگی است . صبر در دل خود تلاش و کوشش فراوان دارد و این که انسان صابر،شاکر و راضی است اما به بدبختی عادت نمیکند.
خانمی سالیان سال با مردی معتاد زندگی میکند و هیچ گامی برای زندگی سالم بر نمیدارد و یا مادری با فرزندان بد میسازد و هیچ کوششی در تغییر خود و تربیت فرزندان نمیکند . اینان همه میگویند ما داریم صبر میکنیم در حالی که این صبر در فرهنگ قرآنی هیچ جایگاهی ندارد.
4-روحیه عجول بودن براى نتیجه گیرى در کارها را کنار بگذارید، حتی برای نتیجه گرفتن در تقویت روحیه صبر هم نباید عجله کرد .
5-با افراد صبور دوست شوید، بیشتر با افراد خوش خلق و صبور معاشرت کنید، دوستي ها سبب انتقال روحيات و خلقيات مي شود.
6-به برخى رفتارها و حالاتى که از افراد سر مىزند. و شما را به بی صبری دعوت مىکند، توجه نکنید؛وگفته هاى آنها را در ذهن خود مرور نکنید. راه بىتوجهى و تغافل را پیش گیرید.
7-به هنگام احساس عصبانیت، سریع تغییر وضعیت و موقعیت دهید و از آن محیط دور شوید .در هنگام عصبانیت اگر ایستادهاید بنشینید و اگر نشسته هستید بخوابید.
8-هر گاه احساس بی صبری برشما غلبه کرد، چند نفس عمیق بکشید.
9-همیشه خودتان و رفتارتان را دوست و صحیح تلقی نکنید و احتمال خطا در کارهای خود را بدهید.
ذکر«لا حول و لا قوه الا بالله» را زیاد بر زبان جاری سازید و سوره والعصر را زیاد بخوانید.
خاطره ای بسیار جالب و قابل تأمل
تابستان سال 1389 بود .در حال رانندگی بودم حواسم نبود .یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست . همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمر ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم . شیشه های هر دو تامون پائین بود . یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد . منم مستقیم بهش نگاه میکردم . گفتم ،آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نرهستند . تو باید به من میگفتی خر . دوم اینکه اگه من الاغم ،حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم .سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم . ….یک لبخندی زد وسه بار گفت معذرت میخوام . منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش . بااشاره اون ،هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد .
این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش .و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت . اگر دقت کنیم با جا به جائی حرف c یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت .یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی . هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود .رئیسم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری باهم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم .میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدن ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحدن . بنابراین:
1-آخر هر جنگی صلحه
2- عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه ما هر دو تامون عاقل بودیم
3- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست
4- وقتی کسی عصبانیت میکنه یعنی تونسته برتو چیره بشه .
این داستان رو تو هر ترمی واسه دانشجوها تعریف میکنم و کلی باهم ،لحظه الاغ شدنم رو میخندیم .
دربرابرانتقادات:
اگرنادرست بود
بی اعتناباشید
اگرغیرمنصفانه بود
عصبانی نشوید
اگرازروی نادانی بود
لبخندبزنید
اگرعادلانه بود
ازآن درس بگیرید