آداب نوروز از دیدگاه علما
روش مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی (ره):
مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی همیشه قبل از تحویل سال مقید بودند که ۳۶۵ مرتبه دعای «یا مقلّب القلوب» را به طور کامل بخوانند و برای اینکه این دعاها، تا لحظه تحویل سال تمام شود، از یک ساعت قبل از اعلام عید، شروع می کردند و مشغول خواندن این دعای شریف بودند.
ایشان بعد از لحظه تحویل سال هم، مقید بودند که اوّلین چیزی که میل می کردند تربت امام حسین علیه السلام باشد.
یعنی حضرت استاد در دو روز از سال، مقید بودند که اوّلین چیزی که می خورند، تربت امام حسین علیه السلام باشد؛ یکی عید فطر بود که در ابتدای روز با تربت، افطار می کردند، و یکی هم نوروز که بعد از تحویل سال، کمی از آن را میل می کردند.
بهار من! تو کجایی
در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار می رسد اما بهار من! تو کجایی؟
چه برکتی، چه نویدی،چه سبزه ای وچه عیدی؟
به سال نو چه امیدی؟ اگردوباره نیایی
مقلّبانه به قلبم، هوای تازه بنوشان
محوّلانه به حالم اشاره کن به دعایی
مقدرست به فالم مدبّرانه بتابی
خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی
اگر قرار چنین شد، تو را بهار نبیند
چنین نکو زچه رویی؟چنین خجسته چرایی؟
اگرچه حُسن فروشان به جلوه آمده باشند
تو آبروی جهانی، تو روی ماه خدایی
دل از امیر سواران گرفته است بشارت
از آسمان خراسان شنیده است ندایی
خودت مگر که به زهرا(س) توسلی کنی امشب
نمی رسد گل نرگس دعای ما که به جایی
ألـلَّـھُــــــمَــ ؏ َـجــــــــــِّـلْ لِوَلــــــیِـڪْ ألــــــــــْـفـــــَـرَج
بهار......
تو هر زمان که بیایی بهار خواهد بود
مجال شادی بی اختیار خواهد بود
چه خوش بود که بر آید به یک کرشمه دو کار
ظهور حضرت عصر(عج) و شروع فصل بهار
انتظار کودکانه
مولایم ما را ببخش که یک عمر چه کودکانه نشستیم و انتظار کشیدیم
تا صدای شلیک یک توپ ،
نوید آمدن
بهار را سردهد.
ای صد افسوس که تو بهار ما بودی
ومن بی تو هر فروردینم،
دی بود و نمی دانستم.
مردمی را می بینم که سراسر شوق و شورند ،
خانه تکانی می کنند و لباس های نو برتن…
اما برای چه
برای که
اینان منتظرند تا بهار شود
سالهاست می اندیشم که
هنگام
بهار مگر چه می شود که اینگونه
به هم می ریزیم ،
مهربان می شویم،
به سراغ هم می رویم
و از همه مهمتر منتظر می شویم…
انتظار …
سالهاست به لحظات تحویل سال
و یک دقیقه ای که قبل از حلول سال نو همه ساکتند
و نفس ها را در سینه حبس می کنند می اندیشم
و هر ساله هیچ اتفاقی نمی افتند
کجایی ای ربیع الأنام و نضره الأیام
نمی دانم ،
شاید از گذشته به ایرانیان اینگونه آموختند
تا رزمایش
ظهور برگزار کنند …
وصد افسوس که ره گم کردیم
و انتظار خورشید آسمانی را کشیدیم
و حال آنکه تو خود خورشید در زمین ما بودی
و ما ندانستیم.
ای کاش دقایقی تمام نفس ها برای تو حبس می شد
و همه با هم زمزمه می کردند
دعای
عهد و
ندبه و
فرج را …
و ای کاش هفت سین مان را در
جمکران می گستردیم
و در آن به جای سفره ، “سجاده ای”
می انداختیم
به گستردگی زمین…
و"ستاره ای”
از آسمان به زیر می کشیدیم به یاد تو…
و “ساعتی”
برای شمار ثانیه هایی که بی تو گذشت
و “سدر”
را به یاد سدره المنتهی مصطفی)ص(
بر سجاده می ریختیم
و “سیصد و سیزده سرباز و سلاحی”
به نشان پایبندی بر سوگندی که با تو بسته ایم
تا خونی که در رگهایمان است نذر تو باشد
که چه نیکو در عهد آموختیم بسراییم
” شاهِراً سَیْفی ،
مُجَرِّداً قَناتی،
مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعی
فِی الْحاضِرِ وَ الْبادی “
و با شمیشر آخته ،
و نیزه برهنه ،
پاسخ گویان به نداى آن خواننده بزرگ
در شهر و بادیه ایم.
و سین ششم سجاده مان را از خدا می خواهیم
تا “سرمه”
کشد چشمانمان را به وصال دیدارش…
و شنوا سازد شنوایی مان را به نوای انا المهدی…
اَللّـهُمَّ اَرِنی
ِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ ،
وَ الْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ وَ اکْحُلْ ناظِری بِنَظْرَة منِّی اِلَیْهِ
و سین هفتم را نیز من بر این
سجاده می نشانم
” سلام علی آل یاسین".
به امید ظهور مولی و سرورمان
حضرت حجه ابن الحسن العسکری (عج) که صد البته نزدیک است
شهر اسلامی
استاد رحیم پور ازغدی:
شهر اسلامی در درجه اول یک تعریف عدالت محور دارد. شهری که طلاق آن زیاد است اسلامی نیست. شهری که خانه میلیاردی در آن ساخته شود و از آن طرف هزاران نفر یک اتاق نتوانند اجاره کنند، اسلامی نیست حتی اگر در روز عاشورا همه جایش سیاه پوش شود.
وقتی ربا خواری در شهر باشد اما همه شهر مناره شود، این شهر اسلامی نیست. اگر زندانها پر شود به خاطر اینکه حکومت به وعده خود عمل نکرده است، وقتی دو نفر عاشق هم هستند اما نمیتوانند ازدواج کنند و یک اتاق نمیتوانند اجاره کنند، این شهر اسلامی نیست.
مدام میگفتیم در غرب خانواده فروپاشیده است. من میترسم تا چند سال دیگر خودمان روی غرب را سفید کنیم. بلایی که غرب بعد 200 سال بر سر خانوادهها آورد ما توانستیم در 20 سال انجام دهیم.
با مسجد ساختن شهر اسلامی نمیشود.خانواده در حال تغییر است. دختر و پسر سنشان برای ازدواج به 30 سال رسیده است و یا هر دو یک بار طلاق دادهاند دنبال طلاق دوماند! حالا در این شهر در هر خیابان 4 تا مسجد بساز و 6 تا ده محسنیه و فاطمیه برگزار کن. آیا این شهر اسلامی میشود؟
اگر حساب مذهب را از نیازهای دیگر جامعه و شهر جدا کنیم، یعنی بگوییم مذهبی بودن یک شهر به حرم امام رضا (ع) و هیئتها و مساجد است و مثلاً شهربازی و پارک و استخر و … ربطی به مذهب ندارد، این میشود تفکیک دین از کل زندگی که اسم مشهور آن «سکولاریسم» است.
مرکز شماحرم و هیئت، بقیهاش را به ما بسپارید!اینکه مساجد بزرگ و منارههای بلند و هیئتهای مذهبی داشته باشیم اما اهمیت نداشته باشد روز بعد عاشورا در بازار، در خانهها، در پارکها چه میگذرد، این میشود سکولاریسم
همین مشهد الان نیاز به 5 شهربازی بزرگ دارد. کودکان و نوجوانان نیاز به بازی دارند. یک عده فکر میکنند بازی و تفریح غیر دینی هستند. این که بگوییم دین از تفریح جداست، دین از بازار جداست، همان سکولاریسم است و آمریکا و صهیونیسم هم همین را میخواهند. میگویند شما مذهبیها مرکزتان حرم و هیئت باشد بقیه را به ما بسپارید.
باید انسان را بشناسیم. انسان بدن دارد، نیاز مادی دارد، روح دارد، عقل دارد. باید نیازش را بشناسیم، حقوقش را بشناسیم. پیامبر وقتی میدیدند که چند نفر در حال کُشتی گرفتن هستند میگفتند که «وای! نسل جدید از بین رفت؟» یا نه خودشان هم با جوانها کشتی میگرفتند؟ پیغمبر میداند نیاز به کشتی و تفریح هست اما محیطش باید اسلامی شود.
بین دینی بودن و زندگی کردن، دیوار نیست .نباید فکر کنیم بین دینی بودن و زندگی کردن یک دیوار است. خنده و گریه همه باید در چهارچوب ارزشهای اسلامی باشد. اگر برای نسل جدید شهربازی و استخر درست نکنیم، فکر میکنید میآیند پای منبر ما مینشینند؟
در همین مشهد ما موسیقی زیرزمینی رتبه بالایی دارد. در قم هم همین است. بیشترین مواردی که افراد در مسائل دینی، مرتد میشوند، در مسائل سیاسی، ضد نظام و ضد انقلاب میشوند و در مسائل اجتماعی دنبال فسق و فجور می افتند، افرادی هستند که در محیطهای زندگیشان تحکم و خشونت مذهبی و ریا حاکم بوده است
مدام برای هم ادا در میآوریم
امیرالمؤمنین جوانی را دیدند که در خرابهای در حال خودارضایی بود. ایشان به جای آنکه بگویند ای جوان بی تقوا و بیدین و فلان، اول به عنوان تغزیر روی دست آن پسر زدند و بعد هم او را بردند به شورای شهر و شهرداری و استانداری و دفتر امام جمعه آن زمان و گفتند این زن میخواهد و از بیت المال تامینش کنید.
یک چیزهایی در زیرپوست شهر وجود دارد و اتفاق می افتد، یک جریانهایی وجود دارد که من و شما نمیفهمیم و مدام برای هم ادا در میآوریم. این جریانها یک مرتبه پوسته را میشکنند و مثل آتشفشان بیرون میزنند.
دست بوسی مادر
رهبرانقلاب:
بايد كاری کنیم که بچهها حتما دست مادر را ببوسند.
مژده الهی برای مادران شهداست
رهبرانقلاب:
درود خدا بر دلهای مادرانی که پس از هجرت جگرگوشهگان دلبندشان به نشانهئی از پیکر پاک آنها دل بستند.
زن در کلام رهبر
رهبر معظم انقلاب:
برای یک مرد بزرگ، همسر کاری را میکند که مادر برای یک بچۀ کوچک آن کار را میکند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند/ طبیعت مرد، طبیعت خامتری نسبت به زن است و در میدان خاصی، شکنندهتر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است حتّی نه نوازش مادر!
(در دیدار اعضای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان؛ 1370/10/04)
اگر زن قدری عقل و پختگیاش بیشتر باشد و از اخم او جا نخورد و لبخند نشان دهد و در مقابل محبت بورزد، یواش یواش با افسون محبت، میتواند گره اوقات تلخی و بداخلاقی مرد را باز کند و ببیند که او چه احتیاج داشت. من این حرفی که میگویم خواهش میکنم مردها نشنوند؛ چون ممکن است بدشان بیاید! شما خانمها این را بدانید آقایان تا آخر هم مثل یک پسربچه هستند و باید ادارهشان کنید. البته اگر این حرف از زبان ما به گوش مردها برسد، لابد از ما گله خواهند کرد. واقعاً خانمها باید این بچّهپسر ی را که حالا ریشش هم بعد از پنجاه، شصت سال زندگی سفید شده اداره کنند.
(11/7/ 81 ؛ کتاب خانواده، نشر صهبا، ص70)
خوب خدایی داریم
آيت الله ناصري
به جان امام زمان عليه السلام قسم، خوب خدایی داریم خوب خدایی داریم.
مهربان، کریم، جواد. اگر گرفتار هستی، برو در خانهاش و بگو: خدایا! آمدم، گدا آمد.
بگو: خدایا! تو مُهر گدايی بر پیشانی من زدی و گفتي:
يَأَيهُّا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلىَ اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنىِّ الْحَمِيد؛( فاطر: 15.)
اى مردم! شما [همگى] نيازمند خداييد. و فقط خداوند است كه بى نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است.
گدا هم كه کارش گدايی است. بگو: آمدم در خانه ات. برو در خانه خدا و هر چه ميخواهی، از او بگیر. عزیز من! با کریمان کارها دشوار نیست.
خـــﺪﺍ ﻫﺴـــﺖ ....
رﻭﯼ ﺩﯾــﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﻨــﻮﯾﺴﯿﺪ:
خـــﺪﺍ ﻫﺴـــﺖ ….
ﻧﻪ ﯾـــک ﺑــﺎﺭ ﻭ ﻧـﻪ ﺩﻩ ﺑـاﺭ …
که ﺻـــﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾـــﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﺿــﻊ ﺑﻨــﻮﯾﺴﯿــﺪ
” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “
ســـﺮ ﺁﻥ ﺳــﻔﺮﻩ ی ﺧــﺎﻟﯽ ﮐــﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷــﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ
ﺧــﺪﺍ ﻫﺴﺖ “
پﺸــﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔــﻠﯽ ﭘﯿـﺮﺯﻧﯽ ﮔﻔــﺖ :
” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “
ﺁﻥ ﺟـــﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻤــﻪی ﺧﺴﺘــﮕﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﻬــﺎ ،
ﺳﺮ ﺗﻌــﻈﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺑــﺮﺩ ﻭ ﭼﻨــﯿﻦ ﮔﻔﺖ:
“ﺧـــﺪﺍ ﻫﺴﺖ “
ﮐﻮﺩﮐـــﯽ ﺭﻓــﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗــﺨﺘﻪ …..!
گوﺷﻪ ﺗﯿﺮﻩ آن ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐــﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺯﯾـﺎﺩ ﺍﺳــﺖ
ﻭﻟـﯽ ﯾﺎﺩ ﺧـــﺪﺍ هست