حرفهای شنیدنی پدر شهید داداشی؛آتش نشان ِ پلاسکو
دیشب یاد یک چیز افتادم، دلم سوخت. من هر وقت در خیابانها عکس شهدا را میدیدم، به رسم احترام، سلام میکردم. حواسم بود عکسالعمل امیرحسین را ببینم. با خودم میگفتم شاید مثل بعضی جوانان امروزی بگوید: بابا این کارها چیه؟ اما میدیدم او هم به شهدا احترام میگذارد و سلام میدهد. دیشب با خودم گفتم: به شهدا احترام گذاشتی، به آنها ملحق شدی.»
پدر بغضش را فرو میخورد و ادامه میدهد: «چند وقت قبل که برای اعزام به سوریه داوطلب شدم ، امیرحسین هم گفت دلش میخواهد بیاید. مخالفتی نکردم. به شوخی به من میگفت: بابا خوب میشود برویم سوریه و شما شهید شوی و من بشوم فرزند شهید… من هم در جوابش به شوخی گفتم: برو بچه. من آنقدر عملیات دیدهام که با تجربه شدهام. آنجا اگر قرار باشد از میدان مین رد شویم، اول تو را جلو میاندازم، بعد خودم میروم…»
فقط زیبایی دیدم
حضرت زینب(س) در کربلا و در آنهمه سختی میفرماید: جز زیبایی ندیدم. درک این مسئله برای ما سخت است. اما بلاتشبیه، من در این چند روزه وقتی میدیدم مردم در اطراف ساختمان پلاسکو مثل پروانه دور ما میگشتند و محبت میکردند، این حقیقت را دیدم و درک کردم. حضرت زینب(س) فرشتهها را دیده بود و ما انسانهایی را دیدیم که شبیه فرشته بودند. افرادی که شاید ظاهرشان را میدیدی، میگفتی اصلاً اهل این حرفها نیستند اما همانها با ماشینهای آخرین مدل میآمدند، غذا میآوردند، کمک میکردند و…
نقشه مناطقی از جهان که تاکنون پرچم آمریکا را آتش زده اند
رهبرانقلاب:
ببینید در کدام کشورهای دنیا پرچم آمریکا را آتش میزنند، همه جا، فقط ایران نیست
نقشه مناطقی از جهان که تاکنون پرچم آمریکا را آتش زده اند (رنگ آتش)
کنترل زبان
علامه حسن زاده آملی:
دهان باب الله است، صادرات و وارداتش را کنترل کنید،
دهان گوش جان است، سعی کنید چانهتان را عقل بچرخاند.
شهید بهشتی خطاب به آمریکا...
شهید بهشتی:
به آمریکا بگویید از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر!
یادآوری به رئیس جمهور جدید امریکا
رهبرانقلاب:
پنج رئیس جمهور دیگر آمریکا از اوّل انقلاب تا امروز، در این آرزو که جمهوری اسلامی را تسلیم کنند یا مُردند یا در تاریخ گم شدند، شما هم مثل آنها.
۱۳۹۴/۰۴/۲۷
داستانی از بهلول
روزی بهلول از کوچه ای میگذشت، شخصی بالایش صدا زده گفت: ای بهلول دانا! مبلغی پول دارم، امسال چه بخرم که فایده کنم؟
بهلول : برو، تمباکو بخر!
مردک تمباکو خرید، وقتیکه زمستان شد، تمباکو قیمت پیدا کرد. به قیمت خوبی به فروش رسید. بقیه هر قدر که ماند، هر چند که از عمر تمباکو میگذشت، چون تمباکوی کهنه قیمت زیاد تری داشت، لهذا به قیمت بسیار خوبتر فروخته میشد وسرانجام فایده بسیاری نصیب اوشد. یک روز باز بهلول از کوچه می گذشت که مردک بالایش صد ا زده و گفت:
ای بهلول دیوانه! پارسال کار خوبی به من یاد دادی، بسیار فاید ه کردم، بگو امسال چه خریداری کنم؟
بهلول : برو، پیاز بخر!
مردک که از گفته پارسال بهلول فایده، خوبی برداشته بود، با اعتمادی که به گفته اش داشت هرچه سرمایه داشت و هر چه فایده کرده بود. همه را حریصانه پیاز خرید و به خانه ها گدام کرده منتظر زمستان نشست تا در هنگام قلت پیاز، فایده هنگفتی بر دارد. چون نگاهداری پیاز را نمی دانست، پیاز ها همه نیش کشیده و خراب شد و هر روز صد ها من پیاز گنده را بیرون کرده به خندق میریختند و عاقبت تمام پیاز ها از کار برامده خراب گردید و مردک بیچاره نهایت خساره مند شد.
مردک این مرتبه با قهر و خشونت دنبال بهلول میگشت تا او را یافته و انتقام خود را از وی بگیرد. همینکه به بهلول رسید، گفت: ای بهلول! چرا گفتی که پیاز بخرم و اینقدرها خساره مند شوم؟
بهلول در جوابش گفت: ای برادر! آن وقت که مرا بهلول دانا خطاب کردی، از روی دانایی گفتم«برو، تمباکو بخر» این مرتبه که مرا بهلول دیوانه گفتی، از روی دیوانگی گفتم ـ «برو، پیاز بخر» و این جزای عمل خود تست. مردک خجل شده راه خود را پیش گرفته رفت و خود را ملامت میکرد که براستی، گناه از او بوده..
اسلام به دنبال مؤمن آگاه و بیدار است، نه مؤمن پر شور و پر هیجان
پیامبر (ص) پسری به نام ابراهیم داشت. وقتی از دنیا رفت، پیامبر بهشدت گریه میکرد. در همان روز خورشیدگرفتگی رخ داد. مردم گفتند این حادثه به سبب مرگ ابراهیم است و آسمان و جهان هستی سوگوار ابراهیماند و خورشید برای همدردی با محمد تاریک شده و گرفته است. در آن زمان چه کسی میتوانست این سخن را انکار کند؟ مردم، همگی به پیامبر محبت و ایمان داشتند و از این رو، این سخن را پذیرفتند. وقتی پیامبر (ص) این سخن را شنید، برآشفت و آن را انکار کرد و فرمود: خورشید و ماه دو نشانه از نشانههای خداوندند و به سبب مرگ کسی یا تولد کسی دستخوش گرفتگی نمی شوند. دین ما دانشمدار و واقعگرایانه است. پیامبر میتوانست آنان را تأیید کند یا ساکت بماند و بگذارد مردم این مسئله را تصدیق کنند و از این راه، در مردم شور و هیجان ایجاد کند و آنان را به سوی دعوت و رسالت خود جذب کند و به حرکت درآورد، ولی پیامبر جز تشویق و انگیزش علمی و واقعی را نمیخواهد. نمیخواهد از رخدادهای تصادفی و خیالات سوءاستفاده کند، حتی در راه حق و در راه دین. این مسئله روشن است، این نکته بسیار مهم است. گاه انسان می تواند با سوءاستفاده از احساسات یا حوادث یا سخنان یا عقاید باطل و مبالغهآمیز، هدفی اساسی را به پیش ببرد، ولی اسلام این شیوه را نمیپذیرد، زیرا اسلام به دنبال مؤمن بیدار و هوشیار است، نه مؤمن پرشور و پر هیجان که در تفکر خود بر اوهام تکیه میکند.
پرهیز ازتنبلی وبی حوصلگی
عَن عَبدِاللهِ بنِ سِنان فی حدیثٍ قالْ قالَ أبوعبدالله علیهالسلام: وَ إِیَّاکَ وَ خَصْلَتَیْنِ الضَّجَرَ وَ الْکَسَلَ فَإِنَّکَ إِنْ ضَجِرْتَ لَمْ تَصْبِرْ عَلَى حَقٍّ وَ إِنْ کَسِلْتَ لَمْ تُؤَدِّ حَقّاً.
از دو خصلت بپرهیز: کمحوصلگى و تنبلى؛ زیرا اگر کمحوصله شوى بر حق صبر نمیکنی، و اگر تنبل شوی حق راادا نمیکنی۰
توضیحات حضرت آقا
امام صادق علیهالسلام فرمودند: از دو خصوصیّت و خصلت بپرهیز
الضَّجرَ وَ الکَسَل
«ضَجر»، به معنای دلتنگ شدن و ملول شدن و بیحوصله شدن است. انسان یک وقتی از یک وضعیّتی، از یک حادثهای مثلاً -یا از وضع مزاجی خودش، یا از کاری که به عهدهی او هست- ملول میشود، دلتنگ میشود. میفرماید مراقب باش دچار این دلتنگی نشوی، دچار این ملالت نشوی، دچار این کمحوصلگی نشوی، کمحوصلگی؛ این ضَجر است.
«کَسَل»، عبارت است از تنبلی، تنبلی؛ یک کاری را انسان تأخیر بیندازد بهخاطر تنبلی؛ مطالعهای دارد، کاری دارد، اشتغالی دارد، دنبالگیریای دارد، تنبلی کند و این کار را نکند. میفرماید از این دو چیز پرهیز کن.
دربارهی این مسئلهی ضَجر که بیحوصلگی است، این را ما به شما جوانها عرض کنیم که یکی از بزرگترین نِعَم الهی برای انسانی که جوان هست، حوصله است. حالا این [چیزی] که ما -امثال بنده که وارد وادی پیری شدیم و مبالغی در این وادی پیش رفتیم- خوب درک میکنیم و جوانها درست توجه ندارند به این نعمت بزرگ، یکیاش این است؛ نعمت حوصله، حوصله.
حوصله که بود، انسان از قوای خود استفاده میکند، از نیروهای خود استفاده میکند.
فرض بفرمایید یک مطلبی را میخواهید تحقیق کنید، یک مسئلهی علمی را میخواهید تحقیق کنید، یک وقت آدم باحوصله هست، یک وقت بیحوصله هست؛ بیحوصله که باشد یک مقداری جلو میرود بعد رها میکند. آدم باحوصله نه، همینطور هِی دنبال میکند، تحقیق میکند، هِی إن قُلت میآورد، اشکالی به نظرش میرسد، آن اشکال را دفع میکند، باز اشکال دیگری به نظرش میرسد، باز یک راه جدیدی به نظرش میرسد. حوصله این است. انسان از نیروی ذهنش استفاده میکند.
از نیروی بدنی هم همینجور است. گاهی انسان بهخاطر بیحوصلگی از قوای بدنی استفاده نمیکند. حوصله اینقدر اهمّیّت دارد. این ضَجر که فرمودند، بیحوصلگی و ملالت، دلزدگی، اینها همهاش یکی است، در واقع ابعاد یک حالت است که هرکدام یک بخشی از این حالت را بیان میکند.
تنبلی هم همینجور [است]، تنبلی هم مثلاً [اینکه] فرض کنید صبح -حالا بعد از نماز- خواب رفته، گرفته خوابیده است؛ کار واجبی هم دارد، تنبلی میکند، بلند نمیشود. پهلوی زن و بچهاش نشسته است، تنبلی میکند؛ در یک جلسهای نشسته است، تنبلی میکند؛ حرکت نمیکند، راه نمیرود.
یعنی این دو خصوصیّت، دو خصوصیّتی است که یک انسان را از عمل، عمل -که عمل در اسلام فوقالعاده مورد اهمّیّت است- باز میدارد؛ از عمل صالح که عِدل ایمان است؛ شما در قرآن ملاحظه میکنید عِدل ایمان، عمل صالح است [باز میدارد]. عمل صالح هم خب کار است دیگر، عمل است، تحرّک است، فعّالیّت است؛ اگر ضَجر بود یا اگر کَسَل بود، انسان این عمل صالح را انجام نمیدهد۰
فإنَّکَ إن ضَجِرتَ لَم تَصبِر عَلی حَقٍّ
آن نقطهی اصلی را امام (سلاماللهعلیه) مورد توجّه قرار میدهند. ما حالا به جوانب قضیه میپردازیم. امام (علیهالسلام) آن اصل مطلب را، نقطهی اساسی را مورد توجّه قرار میدهند؛ میفرماید اگر «ضَجِرتَ» یعنی اگر بیحوصله شدی، بر حق صبر نمیکنی. یک راه حقّی است، یک کلمهی حقّی است، یک مسیر حقّی است که شما آن را انتخاب کردید؛ وقتی دچار بیحوصلگی شدید، پایداری در آن نمیکنید. یک مقداری سخت میگذرد، مشکل درست میشود، بیحوصله میشوید، رها میکنید.
بیحوصلگی خاصیّتش این است که انسان بر حق که بایستی پایداری کند، پافشاری کند، بر سر حق بماند، انسان از این محروم میماند. وقتی که [انسان] دچار ضَجر و دچار همین حالت ملالت و حالت بیحوصلگی شد، بر حق پافشاری نمیکند.
فإنَّکَ إن ضَجِرتَ لَم تَصبِر عَلی حَقٍّ و إن کَسِلتَ لَم تُؤَدِّ حَقّاً
وقتی دچار «کَسَل» یعنی تنبلی شدی، آن وقت حق را ادا نمیکنی، آن کاری را که باید انجام بدهی، حقّی را که باید ادا بکنی، آن را ادا نمیکنی به خاطر تنبلی؛ به خاطر تنپروری و تنبلی.
اینکه در دعاهای متعددی [آمده]: «اللّهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلَ» [به این خاطر است]. این در چندین دعا هست، حالا یک دعا «مِنَ الکَسَلِ وَ الضَّجر»، یک دعا «مِنَ الکَسَلِ وَ الهَرَم»؛ «هَرَم» یعنی پیری، پیری در اینجا مراد پیری سنّی نیست، پیری روحی است. گاهی انسان سنّاً جوان است اما روحاً پیر است؛ گاهی عکسش هم هست، سنّاً پیر است اما روحاً جوان و بانشاط هست. این[جا] به خدای متعال انسان پناه میبرد در دعا از کَسَل؛ حالا کَسَل همراه با ضَجر یا کَسَل همراه با هَرَم.
۹۵/۹/۱۶
تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید!
آیت الله فاطمی نیا :
خودتان را معطل نکنید ، تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید من اهل قسم نیستم ولی مجبورم ، دلم میسوزد، یک کلمه میگویم خانوم ها ، آقایون بشنوید، به حضرت زهرا سلام الله علیها قسم اگر لطیف نباشید چیزی گیرتان نمی آید!
خودتان را معطل نکنید ، هی روزی چند تا اوقات تلخی در خانه راه می اندازد ، عصبانی میشود ، از اینطرف هم میخواهد بشود زبدة العارفین ، عمدة المکاشفین ،یک بار این قسم را با تمام وجودم خوردم ، تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید.
آقای علامه طباطبائی سرتاسر لطافت بود ، لطافت این مرد به جایی رسیده بود که به عمرش به کسی دعوا نکرده بود، زمانی که مادر قم بودیم این بچه های قم از هشت سالگی دوچرخه بیست و هشت سوار می شدند، از بغل رکاب میزدند، یک بچه ای آمد زد علامه طباطبائی را لت و پار کرد ، افتاد رو زمین حالا ما باشیم چه میگوییم، خیلی دیگر آدم خوبی باشیم یک چیزی میگوییم دیگر ، این آقا بلند شد ، خیلی راحت ، اول رفت سراغ بچه،گفت:طوریت نشد؟! گفت : نه ، گفت : الحمد لله، خداحافظ
ولادت حضرت زینب سلامالله علیها مبارک
این بیت را به فاطمه تقدیم میکنم
بانو مبارک است نزول دوباره ات
زینب تو کیستی که به دیوان شاعران
پیدا نمیشود مثل و استعاره ات
ولادت حضرت زینب سلامالله علیها مبارک