رونمایی از تقريظ رهبرانقلاب بر كتاب "وقتی مهتاب گم شد"
رونمایی از تقريظ رهبرانقلاب بر كتاب "گلستان يازدهم"
موافقت رهبرانقلاب با عفو و تخفیف مجازات
در آستانه فرا رسیدن سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی،رهبرانقلاب با عفو و تخفیف مجازات۶۳۱نفر از محکومانِ محاکم عمومی و انقلاب،سازمان قضایی نیروهای مسلح و تعزیرات حکومتی موافقت کردند
همه می آییم
به خیل دشمنان بگو
به ڪوری دو چشمتان
مطیع امر رهبرۍ
رنگ عوض نمےڪند
❤️به عشق رهبرم مےآییم
ثابتمےڪنیم سید علے تنها نیست
وعده ۍ ما امروز سراسر کشور
آتش زدن پرچم آمریکا
اندکی تأمل
وقتی ملت آمریکا پرچم این کشور را در اعتراض به سیاست هایش آتش می زنند، یعنی آتش زدن این پرچم نماد
مبارزه با سیاست های آمریکاست
نه نماد توهین به ملت آمریکا
تشکر از ترامپ!!!
مقایسه باسوادی زمان شاه و الان
آیازمان شاه همه چیزخوب بود؟
-نرخ باسوادی افراد بالای 15 سال در کشور در سال 56 کمتر از 47 درصد بوده ولی بر اساس آخرین سرشماری هم اکنون به 92/45 درصد جمعیّت ایران رسیده است.
برف در صحن امام رضا (ع)
همراهی تولیت آستان قدس رضوی آیت الله رئیسی با خدام بارگاه منور رضوی در جمع آوری برف صحن های حرم امام رضا (ع)
نامه
فوق العاده زیبا حتما تا آخر بخونید
مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد… فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.
مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه ی مخملی قرار دادند …
هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می گذاشتند… و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند.
سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود،
از او پرسید : مادرت کجاست ؟
پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد.
پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم!
پسر گفت : نه !
پدر پرسید : برادرت کجاست ؟
پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که با تجربه هایش او را نصیحت کند و راه درست را به او نشان دهد ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت !
پدر تعجب کرد و گفت : چرا ؟
مگر نامه ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند و نشانه های راه خطا را برایش شرح دادم نخواندید؟ پسر گفت : نه …!
مرد گفت : خواهرت کجاست ؟
پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم در زندگی با او اسیر ظلم و رنج است !
پدر با تأثر گفت : او هم نامه ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و دلایل منطقی ام را برایش توضیح داده بودم و اینکه من با این ازدواج مخالفم ؟
پسر گفت : نه …!
***
الان شما که این داستان رو خواندید به چی دارید فکر میکنید؟
به اینکه مقصر خود فرزندان بودند که بجای خواندن نامه ، اونو میبوسیدن و به چشم میمالیدند و با احترام در کیسه مخملی نگهداریش میکردند؟
به چیز درستی فکر میکنید ، پس حالا میتوانید ادامه ی صحبت های منو خووووب درک کنید
به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه به راحتی همه فرصتها را از دست داده بودند ، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر ما …..!
رفتار ما با كلام ” الله ” مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است!
ما هم قرآن را میبوسیم
روی چشمان میگذاریم
مورد احترام قرار میدهیم
می بندیم و در کتابخانه می گذاریم و آن را نمی خوانیم و از آنچه در اوست ، سودی نمی بریم، در حالی که تمام آنچه که در آن است روش زندگی ماست ولی ما با کلام الله اینگونه رفتار میکنیم .
اگر این داستان بر روی شما تاثیر گذاشته از همین حالا شروع کنید ، نگذارید برای فردا که فردا از یاد خواهید برد ! ( شیطان از یادتان خواهد برد !!! )
نماز جـــماعتے یاد ماندنے
شنيده بودم نــمــاز اول وقت برايش اهميت دارد،
ولے فكر نمے كردم اينقدر مصـــمم باشد! صدای اذان کہ بلند شد همه را بلند كرد؛
انگار نہ انگار عروسے است،
آن هم عروسے خـــودش!
يكے را فرستاد جلو بقيہ هم پشت سرش،
نماز جـــماعتے شد بہ یاد ماندنے!! .
شهید محمدعلے رهنمون