ریحانه های منتظر

اللهم عجل لولیک الفرج

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

  • خانه 
  • تماس  
  • اسلام علیک یا صاحب الزمان 

یک سوال مهم!!

19 مهر 1395 توسط بني جمالي

با عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه دوستان عزیز

با توجه به نزدیک شدن به ماه محرم، یک سوال که معمولا بین خیلی از افراد، از اقشار مختلف رایج می شود این است: چرا امام حسین (علیه السلام) به کربلا رفت؟

آیا ایشان میدانست رفتن در این راه به شهادت خودش و تمام یارانش منجر خواهد شد؟ آیا می دانست اسیری زنان و کودکان نتیجه این سفر خواهد بود؟

اگر می دانست پس چرا راهی کربلا شد؟

لطفا هر کس هر جوابی برای این سوالات دارد، در  نظرات اعلام کند تا باهم با یک جمع بندی خوب برسیم و بتونیم یه جواب قانع کننده ارائه بدیم.

 

ممنون از مشارکت عزیزان

 2 نظر

حس قشنگم بعد از مطالعه یک کتاب

07 مهر 1395 توسط بني جمالي

مهدیه سادات فاصله استراحت بین کلاسها اومد تو کلاس، کتابو بهم داد و گفت خیلی ها تو نوبت خوندن هستن، لطفا سریعتر بخون، تحویلش بده!! با لبخند ازش تشکر میکنم و بهش قول میدم زود بهش برگردونم!

به خودش و عقایدش و چیزایی که میخونه یه جورای اعتماد کامل دارم، میدونم چیز بیخود بهم نمیده، خصوصا اینکه چند روز پیش هم در مورد همین کتاب باهام صحبت کرده بود.کلا کتاب خوندن رو دوست دارم و واقعا لذت می برم؛ رمان هم میخونم؛ اما احساس میکنم حالا وقتی برای رمان خوندن ندارم! چند روزه کارام قاطی شده و احساس میکنم خیلی وقتم کمه!! پیش خودم فکر میکنم کاش تابستون کتاب بهم داده بود!! 

* * *

 

از وقتی خوندنش رو شروع کردم دیگه از دستم نمی افته!! حالا مثل همه روزهایی که فاصله کلاس صبح و عصرم زیاد نیست، بجای رفت و برگشت تا خونه، اومدم مسجد سیدها، نزدیکترین جایی که میشه توش یکی دوساعتی موند. میدونم تا اینجا هستم، تمومش میکنم!! خیلی مشتاق خوندن بقیه ش هستم!!

* * *

یه گوشه دنج مسجد نشستم، به کنج تکیه دادم و دوتا پاهامو تکیه گاهی برای کتاب کردم و صفحات آخر رو میخونم…..

این فصل آخر چقدر قشنگه!!! چه وصالی……..

کتاب تموم شده و رو صفحه آخر باز مونده، نمیدونم چرا دلم نمیاد کتابو ببندم!!

انگار یه صحنه عالی رو دارم تو حرم میبینم……..

برمیگردم یکمی عقبتر و دوباره میخونم:

“خدا را شکر می کنم که سرانجام می فهمم، می فهمم که فرقی نمی کند کدام ضریح و پنجره و دیوار به جسم امام نزدیکتر است؛ من باید قلبم را به زیارتگاه ببرم”

جمله رو میفهمم، ولی خدایا کمکم کن حسش رو هم بفهمم یعنی با همه وجود درک کنم!!

 

بالاخره کتابو می بندم، سرم رو بالا میارم و به دیوار تکیه میدم و صاف چشمم به کاشی کاری های فیروزه ای سقف مسجد میفته!!!!

چه تصویر قشنگی …….

بهترین چیزی که میشد بعد از خوندن این مطالب دید، همین بود! تو مسجد، کاشی کاری فیروزه ای….

با لبخند کلی به کاشی ها نگاه می کنم و سرشار از حس خوبی میشم!

حس خوبی دارم ولی خدایا حس خیلی خوبتری میخوام….

خیلییییییییییییییییی دلم زیارت میخواد، زیارت امام بدون هیچ حاجتی، بدون هیچ خواسته ای

فقط و فقط زیارت خودش، فقط و فقط به عشق خودش

————————————-

پیشنهاد میکنم همه دوستان حتما کتاب “پنج شنبه فیروزه ای” نوشته سرکار خانم “سارا عرفانی” را مطالعه بفرمایید.

 

 12 نظر

السلام علیک یا صاحب الزمان

مگه ممکنه منتظر مهمان عزیزی بود ولی مهیای پذیرش او نبود؟! امام زمان آمدنی نیست.......آوردنی است باید نشان دهیم، ثابت کنیم که مهیای پذیرش "او" هستیم

موضوعات

  • همه
  • نکاتی در مورد حرف زدنمان
  • امام زمان
  • دفاع مقدس
  • مناسبتی
    • محرم
    • دهه فجر
    • انتخابات
    • اربعین
    • هفته وحدت
    • رحلت آقای رفسنجانی
    • آتش نشانان فداکار
  • کمی تامل...
  • نماز
  • حضرت زهرا (سلام الله علیها)
  • رهبر عزیزم
  • شیخ نمر
  • مدافعان حرم
  • امام رضا (ع)
  • خرید ایرانی
  • طلبه نوشت
  • مرگ بر آمریکا
  • داستانهای کوتاه و خواندنی
  • قرآن
  • حدیث
  • توصیه اساتید
  • نکات اخلاقی
  • یاد مرگ
  • انرژی مثبت
  • اقتدار ایران
  • کتاب و کتابخوانی
  • شعر مهدوی

منتظرانی که به وبلاگ سرزده اند

  • امروز: 2
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 171
  • 1 ماه قبل: 2420
  • کل بازدیدها: 79405
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس